سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهبر شهید افغانستان - حرم دل

  •   رهبر شهید افغانستان
  • آنچه در زیر می خوانید خلاصه ای از زندگی رهبر شهید افغانستان است  که متأسفانه در ایران مظلوم واقع شده است بر خلاف تجلیل هایی که از احمد شاه مسعود - دشمن خونخوار و قسم خورده شیعه- شده است از ایشان اصلاً یادی نمی شود لطفاً متن زیر را تا آخر بخوانید

    زندگینامه شهید استاد عبدالعلی مزاری


     
    مقدمه:

    استاد شهید عبدالعلی مزاری، فرزند شهید حاجی خداداد، در سال 1326 هجری شمسی، در قریه نانوایی چهار کنت از توابع ولایت بلخ باستان؛ در یک خانواده متدین و زراعت پیشه دیده به دنیا گشود. تحصیلات اولیه و ابتدائیه اش را در مدرسه نانوایی تکمیل کرد و در دنیایی از محرومیت و فقر، با درد ها و رنجهای مردمش آشنا شد. در همان مدرسه بود که علامه شهید سید اسماعیل بلخی را ملاقات کرد و از آن به بعد نشست ها و ملاقات های زیادی تا آخرین سال های زندگی شهید بلخی، میان این دو آیینه دار همت ها و هدایت ها، تکرار شد و مزاری بزرگ از روح شوریدهء آن شمس شعر و شمع درد، شعله ها گرفت و شررها آموخت و به طوفان و تلاطم پیوست!

     

     * دوره مبارزه

    خوی عدالت خواهی و مبارزه علیه ظلم از همان طفولیت در وجود شهید مزاری نهفته بود امّا در حقیقت می توان گفت که دوره مبارزه شهید مزاری از دوران عسکری، که از سال 1348 الی 1350 در پکتیا سپری کرد و به تنبیه گاه عسکران سر کش و متمرد معروف بود، آغاز شد. مزاری در این برزخ شکنجه و زجر، روح بزرگش پخته و آبدیده شد و بعد از دوران عسکری، برای پیش برد این هدف والا(مبارزه با ظلم و ستم) مجدداً به تحصیل پرداخت اما احساس کرد که مدارس محل، دیگر پاسخگوی روح تشنه و روان شیفته و شگفته اش نیست و ناچار خود را از آغوش یار و دیار بر کند و دل به دست هجرت داد و در بهار 1351 با اخذ پاسپورت، به نجف اشرف رهسپار شد و با زیارت عتبات عالیات و بررسی اوضاع علمی و سیاسی حوزات عراق، به ایران آمد و با اقامه در قم، تا سال 1355 با جدیت و تلاش، طی پنجسال، دروس سطح حوزه را به پایان رساند! پس از اتمام تحصیل در حوزه قم، با سفر مجدد به عراق و دیدار با شخصیت های مبارز علمی و سیاسی، به ایران بر گشت و در مرز ایران توسط \"ساواک\" (سازمان جاسوسی شاهنشاهی ایران) دستگیر و در زندان مورد شکنجه و تعذیب قرار گرفت. چنانچه خود در خاطراتش می گوید: \"روزی سیگار روشنی را روی صورتم خاموش کردند، به امید اینکه یک آخ بگویم. ولی تا آخر، چشم در چشم آنها دوخته و ساکت و صبور ماندم تا شخصیت یک طلبه افغانی را خرد نتوانند!\" بعد از چهار ماه که از شکنجه گاه رهایی یافت وارد مرز شد، با بدن مجروح و لباس پاره پاره به کابل آمد و ضمن دیدار با شخصیت های مبارز کابل، به مزار شریف رفت و کتابخانه یی را تشکیل داد و تا زمان کودتای 7 ثور، در رشد سیاسی و شکوفایی فکری و فرهنگی مردم نقش بزرگی ایفا نمود! با کودتای 7 ثور در سال 1357 که در داخل زمینه کار و فعالیت باقی نماند، بار دیگر از وطن به سوی نجف هجرت کرد، بعد به سوریه رفت و از آنجا به پاکستان آمد و بالاخره واپس به کشور مراجعت نمود. آنروزها، اوضاع کابل به شدت اختناق آلود بود، علما و دانشمندان تحت تعقیب و شکنجه قرار داشتند، ناچار به پاکستان بر گشت و به ایران رفت اما روح نا آرامش، بار دیگر او را به سوی وطن کشاند و در اوایل سال 1358 به داخل کشور آمد و در کوهسار جهاد خونبار و پر افتخار وطن، پیشاهنگ مقاومت ملی علیه دشمنان ایمان و آزادی گشت و سر زلف نگار انقلاب را در دست گرفت و دوش به دوش دهها رزمنده مجاهد دیگر، در خط خون و خطر گام نهاد و مردانه ایستاد و به رزم و جهاد پرداخت تا جایی که در یکی از نبرد ها، شانه خود را دیوار سنگر مجاهدان و همرزمان جهادش قرار داد که از اثر فیر مداوم ماشیندار، به شنوایی ایشان آسیب رسید.

     

    * سالهای جهاد

    سالهای اوایل جهاد، سال های خون و خطر، سالهای آتش و انفجار، سالهای شهادت و جانبازی، سالهای تشنگی و گرسنگی و سالهای سخت مقابله ایمان و آهن بود! و مزاری شهید، قهرمان همهء این داستانها؛ در دفاع از اسلام، از حاکمیت ملی، از تمامیت ارضی کشور و از استقلال وطن، سنگر به سنگر، کوه به کوه و بیشه به بیشه، با دشمنان آزادی و استقلال کشور رزمید و همچون عقاب کهنسال، قله به قله صخره های مقاومت کوهسار صفحات مرکزی و شمال را زیر بال گرفت و به یاران و همرزمان جهادش، استواری و ایستادگی آموخت و برای تحکیم پایه های جهاد و استمرار مقاومت، بارها به خارج از کشور رفت و آمد کرد و مرزهای طولانی را پیاده پیمود و \"اعدوا لهم ما استطعتم من قوه\" را خصال و امتثال بخشید!

     

    *شهادت

    از آنجایی که مزاری جان خود را وقف آرمانهای ملّی و هموطنان خود نموده بود، همواره تلاش می نمود تا مصیبت را از مردم دور نگه دارد. سر انجام در همین راستا، جهت مذاکره با جنایتکاران طالب که آنروزها در هیئت ملا یک با قرآن خدا به سراغ خلق خدا پیش می آمدند، با انگشت شماری از یاران و فرماندهان روزهای خطر و ضررش همچون شهید ابوذر غزنوی، ابراهیمی بهسودی، سید علی علوی مزاری، جانمحمد ترکمنی، و... رهسپار چهار آسیاب شد که طالبان تروریست فرصت طلب، بر خلاف رسم انسانیت و فرهنگ دیرینه و پر پیشنهء افغانیت؛ با اشاره باداران برون مرزی خویش، او ویاران باوفایش را به اسارت گرفتند و در 22 حوت 1373 در بد ترین شکنجه ها، وحشیانه و عجولانه به شهادت رساندند و آنگاه با هراس از عواقب آن، برای توجیه روسیاهی این عمل ننگین و شرم آور، پیکرهای پاک و پاره پارهء آنها را در هلیکوپتری گذاشتند و در نزدیکی های غزنی با صحنه سازی و فریبکاری، بر زمین خواباندند وشهید مزاری و یارانش را به درگیری در درون هلیکوپتر، متهم کردند.



  • نویسنده: شاید یک منتظر(شنبه 87/12/17 ساعت 8:1 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 218897
    قدوم سبز امروز : 2
    قدوم سبز دیروز : 8


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    رهبر شهید افغانستان - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    رهبر شهید افغانستان - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من