سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تقلای زندگی - حرم دل

  •   در تقلای زندگی
  • زندگی چیست؟
    "زندگی یعنی؛نان!"
    "زندگانی یعنی ؛عشق ،آزادی وایمان. زیستن بی اینها چون قصه مرداب است."
    معنی زندگی را کسی داند که دارای زندگیست ،نه درتقلای زنده ماندن!
    وما کسانی هستیم که به امید زندگی زنده ایم ،هرچند که دیگران چون زندگی می کنند زنده اند.
    ما فرزندان رنجیم وزاده ی درد ومرگ یگانه داروی تلخیست که این درد رابرای همیشه پایان می بخشد.بازهم ما زنده ایم چه آنکه دیگران مارا برای زندگی خود می خواهند.
    هرچند که بارها مرده ایم ولی بازهم میمیریم "تا عکاس تایمز جایزه بگیرد."
    ما ازتبار اندوهیم ودردی داریم به اندازه یک تاریخ وزخمی خورده ایم درتمام نسل.
    مادران ما درعوض زیستن گریسته اند.وپدران ما درزیر آوار حادثه زندگی را بما بخشیده اند. ومابا گریه بدین خاک پا نهاده ایم وسهم مان ازخنده های شاد کودکی همین بوده است که دیگران برای ما خندیده اند وبس.
    ما فرزندانی هستیم که مجرم و بدهکار به دنیا آمده ایم و قامت مان با نوازش شلاق قد کشیده اند.بالغ نشده به تکلیف رسیده ایم.ونان نخورده ،نان آور بوده ایم.وبه جوانی نرسیده پیر می شویم وزندگی نکرده میمیریم.
    تمام تقلای کودکان ما زنده ماندن است وتمام تلاش پدران ما بدست آوردن لقمه ی نانی است که آروزی کودکان ماست.
    ما به سرزمینی متعلق هستیم که آبادی آن بر روی ویرانه ی مرگ بنا شده اند.ما وارثان ارواح وهمسایگان اشباهیم چه آنکه هرکجا ی این خاک قدم بگذاریم گورستان است وناله ی مردگان اندام مان را به لرزه می اندازد.گویا مردان این سرزمین دیوار شان را برای ویرانی بنا نهاده بوده اند ومادران فرزندان شان را برای مرگ زاده اند.
    براستی که تاریخ این سرزمین را برستون های از استخوان نیاکان ما به فراز برده اند وما چون ارواح تشنه ایم که درسایه این دیوار ستم پناه گرفته ایم.
    گویا افغانستان سرزمینی است ازجنس خاک وخاکسترکه آن را با خون سرشته است و ما فرزندان عصیان زده ی آدم ،تبعید شده ی آسایش ونعمتیم که به روزمرگی زندگی دراین سرزمین معذبیم. مگر نه اینست که به هرکجای ازین دنیای وسیع که پناه می بریم مارا مجرم وقاچاق می خوانند وبا زنجیر وشلاق ودست بند وصورت کتک خورده واندام سیه شده باز مارا به این تبعیدگاه مان برمی گرداند؟
    مگر نه اینست که ما حتی در کشور ... اسلامی ایران ،چون دوزخیان فراری از جهنم افغانستان،بالرزوترس تمام، زندگی در پست ترین جاهارا غنیمت می شماریم؟
    مگرنه اینست که کسانی ازما که درکشورهای خارج راه یافته اند خودرا دربرابر ما بسان نجات یافتگانی می دانند که زنده درعالم بهشت رفته اند وبه جاودانگی رسیده اند.ومارا چون دوزخیانی می دانند که درگمراهی تمام درجهنم افغانستان می سوزیم ومی سازیم ونگاهی آنان به ما یا ترحم آمیز است ویا نفرت انگیز!؟
    تعجب اینست که حتی نیاکان ما زندگی در این سرزمین را زندگی درمیان شعله های آتش خوانده اند. گویا که افغانستان سالها درجهنم جهالت سوخته اند وهم اکنون این کشور جهنمی خاموش را میماند که تاکنون آتش پاره های آن درزیر خاکستر مانده اند وبا اندک تند بادی این گدازه ها شعله برخواهد کشید.اگرافغانستان سرزمین دوزخیست ،آیا واقعا ما دوزخیان روی زمینیم؟اگر این چنین است پس برای جهنمی شدن کسی را جز خود نباید مقصر دانست.
    براستی زندگی چیست؟
    زندگی همان چیزیست که ما آن را از پدران خود به ارث برده ایم.
    پدری هشتاد سال پیش ازپشت میله های زندان سقوی، زندگی را چنین دیده است:
    «...اصلا زندگی ما به معنی حال وجود ندارد ،زندگی ما به فردا احاله می گردد وما به فردا علاقه مندیم فردای که امروز نمی شود ودرپی خود فردای دیگری دارد با وجود آن این فردا مرجع امید ماست فردا آهنگ یکنواخت وتنها آهنگ ماست فردا نان خواهیم خورد فردا دفع ظلم خواهد شد فردا آلام ومصایب ما کمتر خواهد شد فردا دژخیمان ما دست از شکنجه وتعذیب ما خواهد کشید فردا صدای شلاقی که استخوانهای مارا خورد می کند شنیده نخواهد شد ما منتظران این فردا هستیم.»(افغانستان درمسیرتاریخ ج1آخرین صفحه)
    ومن بعد ازهشتاد سال تاکنون منتظر این فردایم ودراین شب که آروزی نیاکانم را می خوانم برای آنان از همین فردای منتظر می سرایم که:
    شب درگیرو تآخیر فردا مانده است
    باز قافله در گرداب دریا مانده است
    خورشید ازغرب نمی تابد ،باور باید کرد
    شب همچنان باقیست ،فکر دیگر باید کرد
    هنوزم بادیه را در معرض توفان می بینم
    سرنوشت این قوم را پریشان می بینم
    یاران دستی برآرید ودعایی بکنید
    درد این قوم چاره زجایی بکنید
    براستی که زندگی پدران ما چگونه بوده است؟
    آنها خود گفته اند که:«...زندگی ما چیست که درمیان شعله های "جهنم" می خندیم،گریه می کنیم،می ترسیم،مأیوسیم،امیدواریم،میروئیم ونمو می کنیم،گل می دهیم،وپژمرده می شویم،لیکن لهیب این آتش سوزنده ما ابدیست مگر نسلهای آینده ما نیز درین جهنم برای ابد خواهد سوخت؟»(همان)
    شاعری هشتاد سال بعد باهمین آرزو پاسخ می دهدکه :
    "آیا شود بهار که لبخند مان زند؟
    ازما گذشت ،جانب فرزند مان زند" (کاظم کاظمی)
    هشتاد سال پیش پدران ما زندگی را درمیان شعله هی سوزان جهنم به تصویر کشیده اند وبرای نسل های آینده که ما باشیم ازین آتش درهراس مرده اند.
    راستی چرا زندگی برآنان جهنم بوده اند؟هیچ آدمیزادی زندگی را برخود جهنم نمی خواهند.پس اینها کی ها هستند که زندگی را برما وپدران ما جهنم کرده اند؟
    دلسوختگانی از همین دوزخ افتادگان، مالکان دوزخ را ازهمان هشتاد سال قبل برای ما معرفی کرده اند وراه چاره را برای ما بدین صورت گشوده اند:
    «تاکی زجور وستم ،شکوه وفریادکنید
    سعی برهم زدن "منشأ بیداد" کنید
    دست ما بردامن تان باد،جوانان غیور
    که ازین ذلت وخواری ،همه آزادکنید
    خانمان کرد تبه ،تاشود آباد خودش
    خانه "ظلم وستم" یکسره بربادکنید
    تاشود برهمگان امن وعدالت قایم
    عالمی نو "زمساوات وحق" ایجاد کنید
    آشیان همه مرغان زستم آتش زد
    قصد آتش زدن "خانه ی صیاد" کنید
    سوخت ای همنفسان "آتش استبدادم"
    شرح این سوخته را بر همه انشاد کنید
    چشم امید به تو نسل جوان دوخته ام
    درخور" شأن وشرف" مملکت آباد" کنید
    روزی آید که شود خلق به خلق حاکم وما
    رفته باشیم ازین ورطه ،زما یاد کنید» (جلوه،همان)
    والسلام
    سیدآصف حسینی

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(پنج شنبه 87/12/22 ساعت 5:22 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 218903
    قدوم سبز امروز : 8
    قدوم سبز دیروز : 8


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    در تقلای زندگی - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    در تقلای زندگی - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من