سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

  •   قطعه ای از بهشت که....
  • تو طلیعه نوری ، برگی از قرآن ، فرشته ای والاتر از فرشتگان مقرب الهی که جایگاهش را زمین خدا نهاده اند. یوسفی دیگر، که اگر یوسف را تنها زلیخایی عاشق بود تو را دنیایی مشتاقند.

    تو چشمه ای از محبتی که سیرابی از تو نشاید. قطعه ای از بهشت که اگر هست همه بازتابی از نور تواند و روشنی نباشد مگر آن که تو از پشت کوههای بلند انتظار بیرون آیی. آقای من، عزیز من در انتظار تو ماندن، همه را به تنگ آورده و لحظه دیدارت رؤیایی بزرگ شده است. یارانت به تیغ جاهلیت کافران گرفتار گشته اند و در خموشی غروب دلتنگ و طولانی ات سخت غمینند. هرشب جمعه به همراهت رو به درگاه معبودشان دست به دعا برمی دارند که ای یکتای بی همتا، تو عنایتی بنما و آن دلداده را به دلدار رسان که اگر بر شکستن است سنگ صبور دل نیز شکست.

    اکنون که قلم برداشته ایم و برای تو می نویسیم. باید بگویم که دلهایمان برای جواب پراز محبت تو سخت می تپد که...

    " اگر سیلی زند لیلی درمیان آن همه مردم مرا، دل من خوش داردش."



  • نویسنده: شاید یک منتظر(چهارشنبه 86/5/3 ساعت 9:0 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   در آغوش خدا...
  • در آغوش خدا عنوان مطلبی است به مناسبت ایام اعتکاف که می توانید آنرا در زیر بخوانید.

  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/5/2 ساعت 9:5 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   باده عشق(امام خمینی)
  • باده عشق

      مــــن خراباتى‏ام از من سخن یار مخواه     

    گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه

    من کــه با کورى ومهجورى خود سرگرمم    

    از چنین کور تــــــــو بینایى و دیدار مخواه

    چشم بیمـــــار تو بیمــار نموده است مرا    

    غیر هــــــذیان سخنى از من بیمار مخواه

    با قلنـــدر منشین گر که نشستى هرگز     

    حکمت و فلسفـــه و آیـــــه و اخبار مخواه

    مستم از باده عشق تو و از مستِ چنین      

    پند مردان جهــــان دیده و هشیار مخواه



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/5/2 ساعت 9:2 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   در آغوش خدا.........
  • در آغوش خدا......

    هر ساله با نزدیک شدن ایام اعتکاف ، دلت خدایی می شود و بهانه می گیرد. در خلوتی می نشینی و به گذشته می اندیشی. گذشته ای که در سراشیبی دلهره ها رها بودی و هر بار با چنگ زدن به ریسمان محکم الهی توانستی از شر شیطان در امان بمانی.

    اما در مسیر زندگی چند باری به بیراهه رفته ای و شیطان تو را از مسیر صراط مستقیم منحرف نموده است. با دیدن نافرمانی های گذشته ات شرمنده می شوی ، دلت می شکند ، افسوس می خوری که چگونه تسلیم شیطان شدی و او توانست گوهر بندگی ات را مکدر کند. احساس می کنی دلبستگی های دنیا دارد خفه ات می کند، دلت می خواهد بروی تا با خود گوهرهای اشک را به درگاه خداوندی هدیه ببری ، اشک هایی که از چشمه های نهان خانه دلت سرچشمه گرفته است و بر گونه هایت جاری گشته است.زبانت یا رب یا رب بگوید و چشمانت بگریند. باید برخیزی تا با اعتکاف ، از علایق و آرزوهای دنیوی آزاد گردی.

     

    اعتکاف

     

    لحظه ایست برای اندیشیدن و شناخت خود و خدا. فرصتی است برای انس و مناجات و دعا و هدیه ای است آسمانی برای خلاصی از شر گناه و ریا.

    روزهایی در خلوت خویش با خود بودن و به یاد خدا زیستن. این پیام اعتکاف است.

    اعتکاف

    گشت و گذاری است در کوچه پس کوچه های درون و گشتن در دنیای « تو در تو »ی دل و شناختن خود و مجاهده با نفس و انس با معبود.

    بریدن از غیر و پیوستن به دوست، پیام دیگری است از اعتکاف.

    اعتکاف

    هجرتی درونی برای سیر در باطن است و مروری بر نفسانیات خویش ، تا گام تهذیب برداریم و کام بندگی برگیریم.

    اعتکاف

    تمرینی است سه روزه با « قیام» و «صیام» تا یک عمر در معبد نیاز و سجده گاه راز و نیاز ، معتکف حریم بندگی باشیم.

    درسی از سه روز برای همه عمر ، این هم پیام دیگر آن.

    « رجب » ماه نماز و نیایش است و .... اعتکاف ، چله نشینی در خلوت ناز و خواهش.

    ایام اعتکاف اهل عبادت را « عید حضور » است و اهل غفلت را روزنه ای به سوی نور.

    خواندن و شنیدن کجا ؟

    دیدن و چشیدن کجا ؟

    درک حضور و لمس محضر دوست پیام دیگر اعتتکاف.

    التماس دعا        

    کپی برداری از این مطلب با ذکر منبع مجاز می باشد.

    پیغام ظهور



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/5/2 ساعت 2:11 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   آتش فراق(امام خمینی)
  • آتش عشق

    کیست کــــــــــــآشفته آن زلف چلیپا نشود؟!

    دیده اى نیست که بیند تــــو و شیـــدا نشود

    نـــــــــــــاز کن ناز ، که دلها همه در بند تواند

     

    غمزه کن غمزه کـــه دلبـــر چو تو پیدا نشود

    رُخ نمــا تا همه خوبان خجل از خویش شوند

    گر کشى پرده ز رُخ کیست که رسوا نشـود

    آتش عشق بیفـــزا، غمِ دل افــــــــــزون کن

    این دل غمزده نتــــوان که غم افـــزا نشـــود

    چاره‏اى نیست بجـز سوختن از آتش عشق

    آتشـــى ده کــــه بیفتـــــد به دل و پا نشود

    ذرّه‏اى نیست که از لطف تو هامــــــــون نبود

    قطره‏اى نیست که از مهـــر تــو دریا نشود

    سر به خاک سر کوى تو نهد جان، اى دوست

    جان چه باشد که فــــداى رُخ زیبــــا نشود



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 11:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   باران عشق
  • جمعه روز سبز انتظار

    جمعه یعنى یک غزل دلواپسى***جمعه یعنى گریه هاى بى کسى

    جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

    بى قرار بى قراریهاى آب***جمعه یعنى انتظار آفتاب

    جمعه یعنى ندبه اى در هجر دوست***جمعه خود ندبه گر دیدار اوست

    جمعه یعنى لاله ها دلخون شوند***از غم او بیدها مجنون شوند

    جمعه یعنى یک کویر بى قرار***از عطش سرخ و دلش در انتظار

    انتظار قطره اى باران عشق***تا فرو شوید غم هجران عشق

    جمعه یعنى بغض بى رنگ غزل***هق هق بارانى چنگ غزل

    زخمه اى از جنس غم بر تار دل***تا فرو شوید غم هجران دل

    جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

    بى قرار بى قراریهاى آب***جمعه یعنى انتظار آفتاب

    لحظه لحظه بوى ظهور مى آید***عطر ناب گل حضور مى آید

    سبز مردى از قبیله عشق***ساده و سبز و صبور مى آید



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 10:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   شکوه ظهور...
  • شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفیق بر نیفراشته است و خورشید جمالت هنوز دیباى زرین خود را بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شب هاى غیبت ‏سوسو زنان چراغ دل هاى ماست.

    نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حدیث تو ندبه آدینه‏ها. دیگر از خشم روزگار به مادر نمى‏گریزم و در نامهربانی هاى دوران، پدر را فریاد نمى‏کشم؛ دیگر رنج ‏خار مرا به رنگ گل نمى‏کشاند؛ دیگر باغ خیالم آبستن غنچه‏هاى آرزو نیستند؛ دیگر هر کسى را محرم گریستن هاى کودکانه‏ام نمى‏کنم.

    حکایت‏ حضور، براى من ‏یادآور صبحى است که از خواب سیاهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من همیشه سرماى غم را میان گرمى دست هاى پدرم گم مى‏کردم. کاشکى کلمات من  بى ‏صدا بودند؛ کاشکى نوشتن نمى‏دانستم و فقط  با تو حرف مى‏زدم؛ کاشکى تیغ غیرت، عروس نام تو را از میان لشکر نامحرمان الفاظ  باز مى‏گرفت و در سراپرده  دل مى‏نشاند؛ کاشکى دلدادگان تو مرا هم با خود مى‏بردند؛ کاشکى من جز هجر و وصال، غم و شادى نداشتم!

    مى‏گویند: چشم هایى هست که تو را مى‏بینند؛ دل هایى هست که تو را مى‏پرستند؛ پاهایى هست که با یاد تو دست افشان‏اند؛ دست هایى هست که بر مهر تو پاى مى‏فشارند.

    مى‏گویند: تو از همه پدرها مهربان ‏ترى، مى‏گویند هر اشکى از چشم یتیمى جدا مى‏شود بر دامان مهر تو مى‏ریزد.

    مى‏گویند ... مى‏گویند تو نیز گریانى!

    اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‏دانم.

    مرا ببخش که در پرده خیالم، رشته کلمات، سر رشته خود را از کف داده‏اند و نه از این رشته سر مى‏تابند و نه سر رشته را مى‏یابند.

    عمرى است که اشک هایم را در کوره حسرت ها انباشته‏ام و انتظار جمعه‏اى را مى‏کشم که جویبار ظهورت از پشت‏ کوه‏هاى غیبت‏ سرازیر شود، تا آن کوره و آن حسرت ها را به آن دریا بریزم و سبکبار تن خسته‏ام را در زلال آن بشویم.

    اى همه آروزهایم!

    من اگر مشتى گناه و شقاوتم، دلم را چه مى‏کنى؟

    با چشم هایم که یک دریا گریسته است چه مى‏کنى؟

    با سینه‏ام که شرحه شرحه فراق است چه خواهى کرد؟

    از ندبه‏هاى من که در هر صبح غیبت، از آسمان دل تنگی هایم فرود آمده‏اند، چگونه خواهى گذشت؟

    مى‏دانم که تو نیز با گریه عقد برادرى بسته‏اى و حرمت آن را نیکو پاس مى‏دارى.

    مى‏دانم که تو زبان ندبه را بیشتر از هر زبان دیگرى دوست مى‏دارى. مى‏دانم که تو جمعه‏ها را خوب مى‏شناسى و هر عصر آدینه خود در گوشه‏اى اشک مى‏ریزى.

    اى همه دردهایم! از تو درمان نمى‏خواهم که درد، تنها سرمایه من در این آشفته‏ بازار دنیاست.

    تنها اجابتى که انتظار آن را مى‏کشم جماعت ناله‏هاست؛ تنها آرزویى که منت‏ پذیر آنم، خاموشى هر صدایى جز ندای « یا مهدى‏» است.

    گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مِهر

    آن مِهر بر که افکنم، آن دل کجا برم؟

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 9:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   قصه های غم و بی قراری
  • قصه های غم و بی قراری

    اشک و درد محن گریه زاری

    قصه غصه های درونم

    ماجرای دل پر زخونم

    در پی گریه های شبانه

    میخورد بر تنم تازیانه

    نیست در شهرمان راد مردی

    اهل عشق و صفا اهل دردی

    عده ای غرق فقر و نداری

    عده ای مرد از دین فراری

    سینه خسته مان پر ز آه است

    دم زدن از خدا هم گناه است

    دیگر اینجا کسی با خدا نیست

    در خبابان و کوچه حیا نیست

    غیرت از شهر ما رخت بسته

    حرمت ناخدایان شکسته

    عده ای در نوا و خروشند

    دین خود را به زر می فرووشند

    چهره ها را ببین در نقاب است

    عقلشان در پی یک سراب است

    هرکه را دیده ام وای خصم است

    بی مرارمی گمانم که رسم است

    گوییا عصر هوش و نبوغ است

    این همه ادعاها دروغ است

    بخت بر ما اگر رو نماید

    گیرم این جمعه آقا بیاید

    شک ندارم کسی منتظر نیست

    منتظر چشم کس سوی در نیست

    غرق نجوا که شادی تمام است

    این چه وقت ظهور امام امام است !!!!!!!

    ادعا میکنیم او ولی نیست

    او ز نسل و تبار علی نیست

    از ظهور ولی می خروشیم

    زود او را به زر می فروشیم

    او بیاید دلش بی شکیب است

    بین ما شیعیان هم غریب است

    او بیاید همه کار داریم

    یا که نه خانه بیمار داریم

    هرکسی در پی یک بهانه

    می خزد با بهانه به خانه

    او بیاید همه ناتوانیم

    منکر بود صاحب زمانییم

    علت این که صحرا نشین است

    یا که مولایمان بی قرین است

    درد و غم کی ز رویش زدودیم

    یار خوبی برایش نبودیم

    او بیاید غریب است و تنها

    باز یک کوفه چاه است و مولا

    نه همان به که تنها بماند

    او نمازش فرادا بخواند

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 8:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   منتظرم..
  • منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفس‏هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه‏هاى انتظار، نیازشان را از لابه‏لاى نفس‏هاى حیران خود بازگو مى‏کنند. شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد. کسى که آیینه‏هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک‏هاى ارغوانى‏ را از کوچه‏هاى پریشانى نجات دهد. کوچه‏ها چشم به راهند! کوچه‏ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم‏هایى هستند که زخم‏هاى بى ‏رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند.  کوچه‏ها منتظر چشمان باران ‏زایى هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به شبنم اشک‏ها بشوید. جاده‏ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند. منتظر قدم‏هایى که تن مرده کوچه‏ها را زنده مى‏کند.

     لاله‏ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد لاله‏ها را بین کوچه‏هاى این شهر خاموش گم کرده‏اند و حتى امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاه‏هایى تیره مى‏گذارند و سرود عطش را سر مى‏دهند. لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موج‏هاى خورشیدى است. کسى از جنس ابر، پریزاد باران.

     عاشقان منتظرند! عاشقان بى‏تابند، بى ‏قرارند تا هم آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه‏هاى امت ‏ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 5:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   آرزوی وصال
  •  

    همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

    چه زیان که این گدا هم برسد به آرزویی

    انتظار, ماندن در آرزوی وصال است.انتظار پر کشیدن به سوی میعاد است که در آنجا به روی از راه رسیدگان در می گشایند.انتظار لحظه ناب تطهیر است.مهلتی برای عشق ورزیدن و خلوص است که گاه تلخ مینماید در تحمل فراق و گاه شیرین است به سودای لقاء.انتظار داغی است که بر سینه عشاق میزنند تا آن هنگام که سفیران دوست می آیند و شایستگان دیدار را با خود می برند.

    آنان که این داغ بر سینه ندارند بمانند و نیایند.انتظار گاهی زود به پایان می رسد و تنها در آمدنی و رفتنی خلاصه می گردد و گاه طولانی است؛در حکم کوره ای گداخته که جانها را به آبدیدگی آهن تفتیده بدل می سازد.اما انتظار طولانی هم سرانجام روزی به پایان می رسد اگر واقعا منتظر باشیم......

    و وصال ؛فرجام این انتظار است؛همان نسیم بهاریست که لاله ها را به شکفتن وا می دارد .

             شهری است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ی منتظری می ریزند



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 4:36 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

    <      1   2   3   4   5   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 219035
    قدوم سبز امروز : 8
    قدوم سبز دیروز : 6


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من