سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

  •   زیباترین آرامش دنیا
  • docu0003.JPG

    آقا نگاهت جای آهو هاست می دانم
    دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم

    آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
    جای دل تو وسعت دریاست می دانم

    آقا اگر تو بر نمی گردی، دلیل آن
    در چشم های پر گناه ماست می دانم

    جای سر انگشتان پور نورت، در این ظلمت
    مانند رد باد بر شن هاست می دانم

    ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
    یک باره حس بودنت زیباست می دانم

    کی باز می گردی، برایم بودن با تو
    زیبا ترین آرامش دنیا ست می دانم

    تو باز می گردی. اگر امروز نه ، فردا
    از آتشی که در دلم پیداست، می دانم

    سالی گذرد بی تو، مرا روز، بیا
    جان سوخت، تو ای شعله جان سوز بیا

    لبریز شده کاسه صبرم بی تو
    ای از همه غایب ای دل افروز بیا



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/4/26 ساعت 10:27 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   راه جلوگیری از شهوت و...(پند لقمان به فرزند)
  • پند لقمان حکیم به فرزند

    روزه راه جلوگیری شهوت

    ای پسرم! تو از آن روزی  که به دنیا آمدی ، پشت به دنیا و رو به آخرت کردی ، و خانه ای که داری به طرف آن می روی نزدیک تر از خانه ای است که از آن دور می شوی ، پسرم همواره با علما بنشین ولی با آنان بحث مکن ، که اگر چنین کنی از تعلیم تو دریغ می ورزند ، و از دنیا به قدر نیازت استفاده کنید ، و یک باره دنیا را ترک مکن ، وگرنه سربار جامعه خواهی شد ، و در دنیا آنچنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند ،  آن قدر روزه بگیر که از شهوتت جلوگیری کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است.

    دنیا دریایی است عمیق

    پسرم دنیا دریایی است عمیق، که دانشمندانی بسیار در آن هلاک شدند، و چون چنین است تو کشتی خود را در این دریا از ایمان بساز، و بادبان آن را از توکل قرار ده، و آذوقه ای از تقوای خدا در آن ذخیره کن، اگر نجات یافتی، به خاطر رحمت خدا نجات یافته ای و اگر هلاک شدی به گناهانت هلاک شده ای.

    زنهار، که به خاطر بدست آوردن چیزهایی غیر از علم و ادب، از به دست آوردن ادب خسته نشوی ، و اگر در امر دنیا شکست خوردی، هوشیار باش که در امر آخرت مغلوب نشوی، و بدان اگر در بدست آوردن علم شکست بخوری، در امر آخرتت شکست خورده ای، و در برنامه زندگیت زمانی برای بدست آوردن علم بگذار، برای اینکه عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمی کند.

    و مبادا که هرگز با اشخاص لجوج در افتی، و هرگز با مردی دانشمند جدال مکن، و با هیچ ستکگری سازگاری و دوستی مکن، و با هیچ زشتکاری برادری مکن، و با هیچ متهمی رفاقت مکن، و علم خود را مانند پولت گنجینه کن، و به هر کس و ناکس عرضه مدار.

    از خدا بترس – به خدا امید داشته باش

    پسرم از خدای عزوجل انچنان بترس که اگر در قیامت نیکی های همه نیکان جن و انس را داشته باشی باز ترس آن داشته باشی که عذابت کند، و از خدا امید رحمت داشته باش آنچنان که اگر در روز قیامت تمامی گناهان جن و انس را داشته باشی، باز احتمال و امید اینکه خدا تو را بیامرزد داشته باشی.

    پسر گفت: پدر جان چطور چنین چیزی ممکن است، که در عین داشتن چنان ترسی، این چنین امیدی هم داشته باشم ، و این دو حالت متضاد در یک دل چگونه جمع می شود؟ لقمان گفت: پسرم اگر قلب مؤمن را بیرون آرند، در ان دو نور یافت می شود، نوری برای ترس و نوری برای امید و اگر آن دو را با مقیاسی بسنجد، برابر هم هستند، هیچ یک از دیگری حتی به سنگینی یک ذره بیشتر نیست، و کسی که بهخدا ایمان دارد، به گفته او نیز ایمان دارد، و کسی که به گفته او ایمان داشته باشد، به فرمان او عمل می کند، و کسی که به فرمان او عمل نکند، گفتار او را تصدیق نکرده ، پس این حالات دل هر یک گواه دیگری است.

    کسی که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد

    پس کسی که به راستی ایمان به خدا داشته باشد، برای خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام می دهد، و کسی که برای خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام دهد، براستی ایمان به خدا دارد، و کسی که خدا را اطاعت می کند، از او هراسناک نیز هست، و کسی که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد، و کسی که او را دوست بدارد، فرمانش را پیروی می کند، و کسی که پیرو فرمان خدا باشد، مستوجب بهشت و رضوان او می شود، و کسی که پیروی خشنودی خدا نکند، از غضب او هیچ باکی ندارد، و پناه می بریم به خدا از غضب او.

    چند پند دیگر

    پسرم صد دوست بگیر ، ولی یک دشمن نگیر. فرزندم امانت را بپرداز، تا دنیا و آخرتت سالم بماند ، و امین باش که خدا خائنان را دوست ندارد، پسرم این طور مباش که به مردم نشان دهی که از خدا می ترسی، و در قلبت بی پروای او باشی.

    پسرم مردم قبل از زمان تو برای فرزندان خود ثروت فراوان جمع کردند، و الآن تو می بینی که نه آنچه جمع کرده بودند مانده است ، و نه آن فرزندان که برایشان آن ثروت را جمع کردند، آخر مگر نه این است که تو بنده ای اجیر هستی و مأمور شده ای کاری را انجام دهی ، و وعده ات دادند که در مقابل مزدت بدهند؟ پس عملت را کامل انجام بده، تا اجرت را کامل دهند.

    در دنیا مانند گوسفن مباش

    و در این دنیا چون گوسفندی مباش که در زراعتی سبز و خرم بیفتد و بچرد تا چاق شود. چون آن حیوان هر چه زودتر چاق شود ، به کارد قصاب نزدیکتر شده است ، ولیکن دنیا را به منزله پلی بگیر، که بر روی نهری زده باشند، که تو از آن بگذری و رهایش کنی ، و دیگر تا ابد به سوی ان بر نگردی، پس باید آن را خراب کنی ، نه آنکه تعمیر نمایی، چون تو مأمور به تعمیر نیستی .

    در آخرت از چهار چیز سؤال می شوی

    و بدان که تو به زودی و در فردایی نزدیک وقتی پیش خدای عزوجل بایستی، از چهار چیز بازخواست خواهی شد ، از جوانی ات که در چه راهی تباه کرده ای، و از عمرت که در چه فانی اش ساختی، و از اموالت که از کجا آوردی و در کجا مصرف نمودی، پس خود را آماده کن و جوابی مهیا بساز، و از آنچه از دنیا از کفت رفته غم مخور چون دنیا دوام و بقا ندارد، پس حواست را جمع کن و سخت در کار خویش بکوش و در دلت همواره توبه را تجدید کن، و در زمان فراغتت در در عمل شتاب کن قبل از آنکه مرض ها و بلاها به سوی تو روی آرند و قبل از آنکه ایامت به سر آید و مرگ بین تو خواسته هایت فاصله اندازد.

    زنهار از کسالت و بدخلقی

    پسر جان زنهار از کسالت و بد خلقی و کم صبری، که با داشتن این چند عیب هیچ دوستی با تو دوام نمی آورد، چون کسی که حسن خلق دارد خوبان او را دوست می دارند، و بدکاران از او دوری می نمایند.

    پسر جان! به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش تا زندگی تو با صفا شود.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/4/26 ساعت 9:22 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   به دنبال کیستی؟
  • آن نـــــالـــــــه ها که از غم دلـــدار مى‏کشم       

     آهــــى‏است کــــــز درون شـــرربار مى‏کشم

    بــــــــا یـــــار دلفریب بگـــــــو: پــــرده برگشا

            کــــــز هجــــــــر روى مــــاه تو، آزار مى‏کشم

    منصـــــــور را گـــــذار کـــه فریاد او به دوست      

     در جمـــــع گلــــــرخــــــان به سرِدار مى‏کشم

    ســـــاقــــى بریز بــــاده به جامم که هجر یار 

          بــــــارى‏است بس‏گــــران به سربار مى‏کشم

    گفتــى که دوست باز کند، در به روى دوست      

     این حســــرتى است تازه که بسیار مى‏کشم

    کـــــوچک مگیــــــر کلبـــــه پیـــر مغان که من      

    بــــــوى نگــــار زان در و دیــــــوار مــــى‏کشم

    ســـــالک! در این سـلــــوک به دنبال کیستى؟     

    مـــــن یــــــــار را بــــــه کوچه و بازار مى‏کشم

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/4/26 ساعت 4:20 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   انتظار و انتظار
  • از نیام غیبتت‏ بیرون درآ

    اى به دستت تیغ تیز ذوالفقار سبز پوش سرزمین انتظار وارث محراب و خون صبحگاه انعکاس ناله‏هاى قعر چاه وارث دروازه‏هاى نیم سوز گریه‏هاى صبح و شام و نیم روز وارث خون دل و تابوت و تیر کیسه‏هاى نان و رطب را باز گیر زخم دار نیم روز کزبلا نوحه خوان غربت‏خون خدا وارث مشک و فرات و دستها ره گشاى راه در بن بستها وارث تشت طلا و چوب و لب صوت قرآن و تنور و نیمه شب با غل و زنجیر و زندان آشنا هم قفس در بند با موسى الرضا (ع) آشناى قبرهاى بى نشان هم نوا با گریه‏هاى مادران کى ز ماذن مى‏رسد فریاد تو واى بر ما گر نباشد یاد تو واى بر ما خستگان بى شکیب گر نى‏جوشیم با «امن یجیب‏» واى بر ما رهروان نیمه راه گر نمى‏آید ز سینه سوز و آه باقى حق در زمین و آسمان آیه‏هاى لن ترانى را مخوان بى لهیب سینه‏هامان طور نیست شاممان را تا طلوعت نور نیست بى فروغت روزهامان تیره ماند چشمها بر آستانتخیره ماند زخمهاى شیعیان سر باز کرد غربتى دیرینه را آغاز کرد عشق را آغاز و انجامى نماند از مسلمانى بجز نامى نماند در غروب روشناییها مانده‏ایم از رواق سامرا جا مانده‏ایم قلب ما در سینه پرپر مى‏زند نیمه شبها حلقه بر در مى‏زند ما و دستى کوته و دامان تو جان بکف آماده فرمان تو با حسین از کربلا آغاز کن عقده‏هاى شیعیان را باز کن چشمها را رخصت پرواز ده بار دیگر عشق را آواز ده تیغ قهر و انتقام کبریا از نیام غیبتت‏بیرون درآ بعد عمرى انتظار و انتظار در بقیع سینه‏هامان پا گذار

     

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 6:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   هفت شهر عشق
  • چه شب‌هایی که در انتظار آمدنت روبروی پنجره انتظار می‌نشینم و دست بر زیر چانه می‌زنم و به آن سوی پنجره می‌نگرم تا شاید نقطه‌ای از دور نمایان شود و آن نقطه نورانی باشد .

    تو همانی که هفت شهر عشق را کوچه به کوچه و کوچه‌هایش را منزل به منزل می‌شناسی و از خیابان سبزش به انتهایی می‌رسی که آسمانش حکایت‌ کننده یازده ستاره دیگر است و یازده ستاره نورانی که هر کدام چراغ هدایت هزاران انسان خاموش بوده‌اند .

    ای اجابت‌کننده‌ی دردها ! ظهور تو بهار سبز زندگی ماست .

    من از خودم شرم دارم که ادعای عاشقی امام زمانم را دارم ولی هیچ کاری نکرده‌ام تا زود بیاید . مولای من و آقای من بیا تا برایت بگویم که دست‌هایمان از تهی پر شده است . بیا تا بگویم که سرمای سوزان ابلیس در تمام وجودمان رخنه کرده است . می‌دانم که بر همه عالم ناظری ای حاظر غایب .

    ای مولا !  بیا که بی تو بهار را صفایی نیست . بیا که از خزان فراقت درخت امید منتظران رو به خشکیدن است .

    ای سرو قد! هر جمعه که می‌آید از شوق زیر سایه‌ات آرام گرفتن بی‌قرارانه به نظاره آسمان می‌نشینم ولی افسوس که باز خورشید جمعه‌ها بی تو غروب می‌کند .

    کجایی ای آیت الهی تا با اشک‌هایم جان غربت را به امید وصال بشویم . من این جاده پرشیب خزان را همچون راه سعی صفا و مروه خواهم رفت تا به بهار زندگی برسم .

    یوسف زهرا ! دیدن چهره زیبایت را کدامین جمعه منتظر باشم که بی تو زندگی، بی معنا  دل‌ها تاریک و سرد و چشم‌ها همه منتظرند و به امید رسیدنت ای مسافر غریب در انتظاریم .



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 3:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   مرگ نغمه ها
  • وقت است که باز آیی

    ثانیه ها در تپش اند ، التهابی مهیج و شوقی شیرین در پیکر کوچکشان می جوشد . در گذر از لحظه ها کند می لغزند وشتاب همیشه را ندارند.

    تعدادشان به عدد منتظران زمینی و آسمانی است ، هر کدام در سینه ای می تپند و شرار شوق را در فضا می افشانند.

    گرمای جانبخشی است . از لحظه هبوط آدم تا همین لحظه ، همه در این انتظار جان داده اند. غرش غمگین ابرها و شتاب شورانگیز قطره ها در رسیدن به خاک ، گردش خستگی ناپذیر و بی تأمل افلاک ، ذره ذره عطرهایی که هر صبح، شور و شعف را به سینه ها می ریزند، شاخه هایی که هر بهار از دل ساقه ها می رویند و.... همه به این شوق ،شوریده و حیران ، زمان را سپری می کنند .

    چه جانکاه است ، نیایش ملکوت و دعای ناسوت ، چه دیر به ثمر می نشیند . بارالها!

    نغمه ها در گلوها می میرند و ناله ها در سینه ها به سردی می گرایند . روح عاصی انسان در یأسی مرگبار ، دست و پا می زند. کام تشنه کودکان یتیم می سوزد . سایه های عدالت ، گمگشته های هزار ساله آنهایند.

    بشر در حصار سیمان و آهن و دود ، با سرعتی دیوانه وار ، سرگشته می چرخد . چه می خواهد؟  در پی کدام پناه ، واله و سرگشته زمان را سپری می کند ؟ آنقدر در روزمرگی مدفون است که ماورای ماده برایش افسانه جلوه می نماید.

    وجودی که ریشه و اساس هستی اش را در ملکوت اعلی بجا گذاشته است و این لباس پوسیده و بی مقدار را چند روزی به عاریت گرفته تا روح خود را برای لقای دوست ، جلا دهد ، چه غافل و بی خیال در بیغوله مادیات و در لایه های متعفن شهوات جا خوش کرده است .

    ولی ....

    فصل بیداری فرا رسیده است . ماده پرستان و مادی گرایان در تلاشی نه چندان موفق ، چند قرن جولان داده و ذهن نسیان پذیر بشری را در هاله ایدئولوژی به ظاهر عقلانی خویش به خوابی ابدی (به خیال خویش ) فرو برده اند.

    اما خیزشهای فکری و انقلابی در دهه های انتهایی قرن بیستم و بیداری عمومی آغاز قرن بیست و یکم ،افق دیگری را فراروی بشر گشوده است.

    جهان تشنه معنویت ، خسته از شهوات و شهوت پرستی در پی آفتابی به بلندای ابدیت است تا روح زنگار بسته اش را ،‌در نور پاکش صیقل دهد.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 3:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   دوباره سلام
  • اگر روزی او را ببینم...

    به او می‌گویم چه زیبا مولا علی(ع) فرمود: «الانتظار الشد الموت» انتظار شدید‌تراز مرگ است.

    ای عدل منتظرو ای حاضر ناظر، چشم‌ها به تو دوخته شده ومنتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهور در غم هجرانت می‌سوزند. چه سخت وگران است برمن اینکه ببینم همه خلق را و تو را نبینم: «عزیز علی ان اری الخلق ولا تری»

    هر آدینه که می‌رسد،دل بهانه تو را می گیرد و ما لب‌ها را با «ندبه» و «کمیل» متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می‌نشینیم.

    ای ساقی فرج, چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده، دستها آنقدر طلب نورکرده وخالی مانده، دوشها آنقدرتازیانه سنگین اهانت را بر پیکره باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از کف داده. مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی: «این معز الاولیاء ومذل الاعداء». ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم دوخته، عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک می‌آرایند و دلشان را نذر تو می‌کنند. هرصبح با مولایشان تجدید میثاق می‌کنند. کاروان دل را به غروب می‌برند، زبان را به ذکر فرج مشغول می‌دارند و بر سجاده انتظار نشسته و انتظار بر دوش می‌کشند، تا شاید دعایشان مستجاب شود و معشوق گوشه چشمی به آنها بنماید.

    ای تجدید کننده احکام تعطیل شده، و ای طلب کننده خون شهید کربلا! کجا هستی؟

    بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن. ای چشمه عدالت، طولانی بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است، دیگر عصر جمعه دلها نمی‌گیرد، چشمها نگاهشان را به رایگان می‌فروشند. بازار معامله پایاپای قلبهای سکه‌ای در برابرقلبهای سپید بسیارداغ است.

    چقدر مردم بر گردنشان قلبهای سکه‌ای آویزان کرده‌اند؟ ای کاش می‌دانستم در کدامین سرزمین قرار داری: «لیت شعری، این استقرت بک النوی، بل ای ارض تقلک او ثری». ای بلندای نیکی، دوست دارم هر آدینه که میرسد، ندبه‌های زائرانت را دانه دانه در جام جمع کنم و از آن قلب بلوری بسازم و هنگام ظهورت باقلبی بلوری به استقبالت بیایم.مولای من! کی می‌شود که تو ما را ببینی و ما تو را ببینیم و کی می‌شود که این گفته مصداق پیدا کند که: «متی ترانا و نراک».

    هر جمعه دوباره سلام، دوباره ندبه، دوباره حسرت و آه، انتظار، غروب، ‌غریبی. دوباره زخم کهنه جدائیم عود می‌کند. امانم را بریده است. خصمان درونی و بیرونی، روحم را در زنجیر غفلت به بند کشیده‌اند. برای درمان دردم راه را به خطا رفته‌ام مرا دریاب یا صاحب الزمان. ای تمام آرزوی من! ای غائب غیبت نشین! توان سخن گفتن را از دست داده‌ام. از این غروب بی‌طلوع به ستوه آمده‌ام. ای مهربان! به معصیت و ناسپاسیم اعتراف می‌کنم. دستان ناامیدم را که در بند شیطان است، امید بخش و افق فکرم را به سمت عرفان و معرفت جهت ده. نادم و پشیمانم و با کوله‌باری از دلتنگی زمانه که پشتم را خم کرده سر تعظیم فرود می‌آورم و ادای احترام می‌کنم. ای با شکوه! ای هستی شیعه! فریاد بی‌‌کسی‌هایم را بشنو. قلب شکسته‌ام را درمان کن، اگر چه بارها عهدشکنی کرده‌ام، اگر چه در کلاس درست همیشه غائب بوده‌ام، اگرچه پشت به اقیانوس محبتت کرده‌ام، حال همچو برگ خزانی که اسیر زمستان سرد و تاریک شده، با دستان خالی و پشتی خمیده در محضرت زانوی ادب خم کرده و به انتظار پاسخ در سکوتی مبهم به سر می‌برم تا اینکه جوابم را بدهی و باران رحمتت را بر قلب محزونم بباری.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 8:57 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   بار دگر صفایی بکنیم
  • پرده پس زن که دگر بارصفایی بکنیم 

                                 این دل غمزده را بازدوایی بکنیم

    بی تو بزم دل ما را نبود نور و ضیا

                                      رخ تو بنمای که دل غرق ضیایی بکنیم

    مهدیا چون توبیابی غم ازاین دل برود

                                         رخت شاهی به تن خسته گدایی بکنیم

    سالیانی است که چون منتظر وصل توایم

                                     شکوه هرروز زهجرت به خدایی بکنیم

    ما دعای فرجت شام وسحر می خوانیم

                                        گفته بودی چوشب هجر دعایی بکنیم

    تکیه برگوشه دیوار دراندیشه یار

                                      اشک می لغزد واین گونه وفایی بکنیم

    زان همه بذر صبوری که دراین دل کشتیم

                                       گل یاسی است شکفته که جفایی بکنیم

    عمر بگذشت ندیدیم وصالت مهدی

                                          زودتر آی مباداکه خطایی بکینم!

    مانه ایم اهل جفا گرچه که نومیدشدیم

                                      مابه لطف ازلی فکر رجایی بکنیم

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/4/24 ساعت 10:32 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   اثر گناه در محروم کردن انسان از عبادت
  • اثر گناه در محروم کردن انسان از گناه

    در روایت آموزنده ای آمده است: شخصی از امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام سؤال کرد که چرا من از شب خیزی و از خواندن نافله سحر محرومم؟ امیرالمؤمنین جواب خیلی ساده ای داد، فرمود: انت رجل قد قیدتک ذنوبک؛ مردی هستی که گناهانت، دست و پایت را به غل و زنجیر بسته اند، نمی گذارند بلند شوی. این خیلی عجیب است و خود یک حقیقتی است. این را مکرر علما در کتابهای خودشان نوشته اند که گناه روز مانع چنین توفیقی است. «محرومم» معنایش این است که نه فقط بیدار نمی شوم، بیدار هم که بشوم نمی توانم بلند شوم. فرمود یک غل و زنجیر نامرئی به دست و پایت هست، خودت هم نمی دانی. یعنی اگر می خواهی بلند شوی اول باید آن غل و زنجیرها را باز کنی.

    فردی – که اگر نام ببرم شاید همه تان او را بشناسید – می گفت: پیش مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی بودم. مردی که از علما و خیلی متشخص بود، به منزل ایشان آمد. اولا (آن مرحوم) اعتنای زیادی به او نکرد. بعد که به کارهای دیگران رسیدگی کرد، آن مرد رو کرد به وی و گفت: آقای حاج شیخ! یک عرضی خدمت شما دارم. بله بفرمایید. گفت: من نمی دانم که چه سری هست من خیلی دلم می خواهد که سحرها بلند شوم عبادت کنم و بیدار هم می شوم ولی هر کاری می کنم که بلند شوم نمی توانم. این وضع هست تا طلوع صبح. بعد از طلوع صبح، دیگر راحت بلند می شوم. من نمی فهمم این چه حسابی است؟ آمده بود که ایشان مثلا یک دعایی به او بدهد که این حالت از او رفع شود. هرچه گفت او گفت: حالا عجالتا بفرمایید تشریف ببرید، و به او اعتنا نکرد. آن شخص گفت: ما یک مقدار ناراحت شدیم که آخر او پیرمرد و محترم و متشخص است. می گفت وقتی که آن مرد می رفت، نزدیک در منزل یا در اتاق که رسید، آقاشیخ حسنعلی با صدای بلند گفت (گو یا شنید) ان شاء الله موفق نخواهی شد. بیشتر تعجب کردم. بعد به او گفتم (چرا این طور برخورد کردی؟) جریانی را گفت که این مثلا در چه قضایایی که مربوط به کجا بود یک خیانتی مرتکب شده و آن خیانت نمی گذارد که او چنین توفیقی پیدا کند و پیدا نخواهد کرد.

    بالاتر از سخن این مرد عالم، سخن خود امیرالمؤمنین است، از آن بالاتر که نمی شود. آن شخص گفت: آقا چرا محرومم؟ فرمود: تو مردی هستی که قیدها یعنی کنده ها (به تو بسته شده) قید و کنده نامرئی به دست و پایت زده شده؛ تا آنها را باز نکنی، نمی شود. باز کردن آنها یعنی چه؟ یعنی قبلا توبه کردن، خود را پاک کردن و شستشو دادن، تا بعد خداوند چنین توفیقی به تو بدهد.



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/4/24 ساعت 10:2 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   ما امام زمان را ببینیم یا امام زمان مارا ؟
  • آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند                                      آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

    آیت الله جوادی آملی می فرمایند:

    ((تلاش ما این نباشد که امام را ببینیم خیلی ها پیامبر را دیدند ولی به جایی نرسیدند،بلکه تلاش کنید امام شما را ببیند .در زمان پیامبر(ص)کم نبودند کسانی که وجود مبارک حضرت را می دیدند ،اما خدای سبحان درباره آنها در قرآن فرمود :آنها را میبینی که به تو نگاه می کنندولی تورا نمیبیند،اهل نظرندولی اهل بصیرت نیستند.اگر ما سعی کنیم وجود مبارک امام زمان(ع)ما را ببیند،هنر است.

    اگر ما واقعا در مسیر صحیح حرکت کنیم ،حضرت ما را می بیند،ودیدن و نظر تشریفی ایشان برای ما شرف است و گرنه دیدن فیزیکی خیلی کار ساز نیست.

    دیدن های تشریفی مهم است ،نه نگاه صوری،البته گاهی همان نگاه صوری هم پدید می آیدو انسان وجود حضرت را از نزدیک زیارت میکند وفیض می برد ومشکل او هم به برکت حضرت از طرف ذات اقدس له حل میشود.اما مهم دیدن از روی بصیرت است))

                                            ((با تخلیص از نشریه مکاتبه و اندیشه))

    به امید اینکه آقا امام زمان به ما نظر کنند....

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(شنبه 86/4/23 ساعت 9:10 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

    <      1   2   3   4   5   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 219038
    قدوم سبز امروز : 11
    قدوم سبز دیروز : 6


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    این قافله عمر عجب می گذرد - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من