وقت جان کندن من بود ، نمی دانستم............. تیغ بر گردن من بود، نمی دانستم
گفتم از سوزش عشق است اگر می میرم.... خنجری بر تن من بود ، نمی دانستم
ساقی ام قاتل من بود نمی فهمیدم............... میکده مدفن من بود، نمی دانستم
آن چه در حجم پراز درد گلویم پژمرد............. آخرین شیون من بود، نمی دانستم
تا نمردم بگذارید که فریاد کنم............... دوست هم دشمن من بود، نمی دانستم
از همان خنده که معنای عطوفت می داد....... نیتش کشتن من بود، نمی دانستم
آن چه من بارقه ی عاطفه پنداشتمش........... آتش خرمن من بود، نمی دانستم
لحظه ی وصل من و دوست ، خدا می داند... وقت جان کندن من بود، نمی دانستم
( ) پیام از منتظران مهدی |
کل قدوم سبز : 222183
قدوم سبز امروز : 17
قدوم سبز دیروز : 10
پیوندهای روزانه
فهرست موضوعی یادداشت ها مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .
مطالب بایگانی شده
این قافله عمر عجب می گذرد
قدیمیا
پاییز 1386
تابستان 1386
آرشیو
موضوعات وبلاگ من
درباره من
اشتراک در خبرنامه
لینک دوستان من
آقاشیر
دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
یادداشتهای من
حرم دل
دوزخیان زمین
مکتب خانه
زیر خیمه
خلوت تنهایی
اوریا
جوان ایرانی
نـو ر و ز
کلبه احزان
علقمه
هر کی به هر جا رسید با دلش رسید
لوگوی دوستان من