سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گوناگون - حرم دل

  •   آشتی با امام زمان(عج)
  • هر روز صبح با مهر بیکران، امام زمان(عج) تجدید عهد و پیمان کنیم

    مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم

    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

    تجدید عهد، یعنی انسان در قلب و زبان خود، ولایت حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) را اقرار کند و آمادگی خود را جهت یاری رساندن به او اعلام نماید و با این عمل محبت و پیوند قلبی خود را با امام زمان(عج) تازه کند.

    تجدید عهد روزانه با امام زمان (ع) موجب ثبات ایمان و اخلاص در قلب ها وی گردد و اجر و ثواب کسی برای انسان رقم می خورد که در حضور آن حضرت حاضر بوده و او را یاری رسانده است. تازه کردن عهد و پیمان موجب میشود انسان همواره مورد توجه و الطاف آن حضرت قرار گیرد. به شرط اینکه به عهد و پیمان خود وفا کند.

    در توقیع شریف امام زمان(عج) به شیخ مفید رحمه الله علیه آمده است:

    اگر شیعیان ما- که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد. در وفای عهد و پیمان الهی اتفاق و اتحاد می داشتند- و عهد و پیمان الهی را محترم می شمردند، سعادت دیدار ما به تاخیر نمی افتاد و زودتر از این به سعادت دیدار ما نائل می شدند.

    در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) روایات متعددی ذکر شده است که عهد الهی « ولایت علی(ع) و امامان بعد از او است». آن حضرت می فرماید:

    « ... ما عهد الهی هستیم، پس هر که به پیمان ما وفا کند، عهد الهی را وفا نموده، و هر کس آن را بشکند حرمت عهد الهی را شکسته است.» (1)

    صاحب کتاب مکیال المکارم می گوید: وفای به عهد با شش امر تحقق پیدا می کند:

    1-      یقین قلبی به امامت و ولایت ائمه(ع) و تسلیم در برابر آنچه از آنها وارد شده است.

    2-      مودت قلبی نسبت به آنان

    3-      بغض نسبت به دشمنان آنها

    4-      اطاعت و پیروی از آنها در تمام اوامر و نواهی

    5-      اظهار اعتقاد قلبی به آنان، به وسیله ی زبان و اعضای بدن

    6-      یاری کردن آنها در هر حال (2)

    دعا های مشهوری که جهت تجدید عهد و پیمان با مولایمان حضرت صاحب الزمان( عجّل الله تعالی فرجه الشریف ) وارد شده است عبارتند از:

    1-      دعای عهد ( اللهم رب النور العظیم ... ) (3)

    2-      زیارتی که هر روز بعد از نماز صبح خوانده می شود ( اللهم بلغ مولای صاحب الزمان ...)(4)

     

    --------------------------------------------------

     

    1-      کافی ج 1، ص 221

    2-      ترجمه مکیال المکارم ج 1، ص 456

    3-      زاد المعاد، ص 489. مفاتیح الجنان.

    4-      مفاتیح الجنان، زیارتی که بعد از دعای ندبه آورده شده است.

     

                                                    منبع: کتاب چگونه زیستن با امام زمان(عج) در عصر غیبت



  • نویسنده: شاید یک منتظر(جمعه 86/7/6 ساعت 3:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   رمضان کریم


  • نویسنده: شاید یک منتظر(جمعه 86/6/30 ساعت 3:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   آقا جون نیا


  •  



    الآن آقامون کجاست؟ آره ماها نمی دونیم



                          چون دعای فرجو براش دروغین می خونیم...



    سه نفر دیگه نوبت من بود که نون بگیرم. توی افکارم غلت می خوردم:



    ((آقا جان! یعنی ما هم می میریم و تو رو نمی بینیم؟ یعنی ما فقط باید طعم چشم به راه موندن رو بچشیم؟ همین؟؟ یعنی ما هم باید مثل بقیه بمیریم؟ نه آقاجان، اینکه شد حالگیری... می خوای حالمونو اینطوری بگیری؟ چرا نمی آیی؟ چرا؟؟ ....چته علی؟ هی میگی آقا بیا، برا چی؟ دوست داری آقا بیاد که چی بشه؟؟ می خوای مریضاتو شفا بده؟؟ میخوای توی درسات کمکت کنه؟ می خوای مشکلات زندگیت رو واست حل کنه؟ می خوای عدالت رو برقرار کنه؟ فقط همین؟؟ قربونت برم آقا علی! اینا که شد واسه دل خودت، نه ارباب...،نه! خدایا من آقارو واسه این چیزا نمی خوام. پس علی! واسه چی میخوای؟؟



    -خدایا .....یک کلام: می خوام منو به درجات عالی معنویت برسونه. من آقا رو واسه این میخوام....



    -خوب فدات بشم بازم که زدی توی رگ خودخواهی....اومدیم همه اینا شد و گرفت...بعدش که چی؟؟ بازم که دل آقا که خونه...))



    -پس خدایا واسه چی آقارو میخوام؟؟؟یعنی تا حالا همش واسه خودم بود؟؟ چقدر خودخواهم....چقدر.....پس یعنی من به آرزوم که رسیدم، اونوقت آقا هرچی توی غیبت بمونه، عیب نداره؟؟؟از آقا بهشتو می خواستم که.....اشتباه نکن علی! بهشت هم واسه دل خودته....))



    از خودم خجالت می کشیدم و از آقا.یعنی یکی این وسط نیست که دلش واسه خود آقا بسوزه؟؟ توی فکر خود آقا باشه؟؟؟نه! آقاجان نیا فعلاً! میخوای بیایی چیکار؟؟ نکنه بیایی و ما هنوز اندر خم یک کوچه باشیم! می خوای بیایی و من و امثال من تنهات بزاریم؟؟....آهای علی ! کجارو میخوای بگیری؟ تو اولین دعا برای فرج که دعا کردی، آقا هم واسه همه مشکلاتت دعا میکنه...(فاکثروالدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم)..آقا جان! ما به فکر خودمونیم....حق داری نیایی...هرکسی واسه یه چیز تورو میخواد و من ....من دیگه حالا می دونم که باید تورو به خاطر خودت بخوام...حالا دیگه با اطمینان میگم: آقاجان بیا!بیا...بیا....



    هوووووووووووووووی! آقا! نون ها تو جمع کن دیگه....صدای پیرمرد بود. نون ها رو جمع میکردم و همراهش افکارمو.....برگشتن غروب شده بود....غروب پنج شنبه.....یعنی آقا فردا میاد؟؟؟؟....



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/6/13 ساعت 9:32 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   شیوع زنا و فرمانبرداری مرد از زن مفاسد آخر الزمان
  • 8.مردم با محارم خود نزدیکى مى کنند.

    49.به تهمت و سوء ظن مرد به قتل مى رسد.



    50.مرد به مرد پیشنهاد عمل زشت مى کند و خود و اموالش را در اختیار او مى گذارد.



    51.مرد به خاطر آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار مى گیرد که چرا با مردان آمیزش نمى کند.



    52.مرد ازکسب زنش از هرزگى نان مى خورد و آن را مى داند و به آن تن مى دهد.



    53.زن بر مرد خود مسلط مى شود، وکارى راکه مرد نمى خواهد انجام مى دهد، و به شوهر خود خرجى می دهد.



    54.مرد، زن وکنیزش را براى زنا کرایه مى دهد و به خوراک و نوشیدنى پستى تن در مى دهد.



    55.سوگندهاى به ناحق به نام خدا بسیار مى گردد.



    56.قمار آشکار مى گردد.



    57.شراب را بدون مانع علناً مى فروشند.



    58.زنان مسلمان خود را در اختیارکافران مى گذارند.



    59.لهو و لعب آشکار مى گردد وکسى که ازکنار آن عبور مى کند از آن جلوگیرى نمى کند و کسى جرأت جلوگیرى را ندارد.



    60.مردم شریف را خوار مى کند، کسى که مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند.



    61.نزدیک ترین مردم به فرمانروایان کسى است که به دشنامگویى ما خانواده ستایش شود.



    62.هرکس ما را دوست دارد، دروغگویش مى دانند و شهادت او را نمى پذیرند.



    63.برگفتن حرف زور و ناحق مردم با همدیگر رقابت مى کنند.



    64.شنیدن قرآن بر مردم سنگین وگران مى آید ودر عوض، شنیدن سخنان باطل بر مردم آسان است.



    65.همسایه، همسایه راگرامى مى دارد از ترس زبانش.



    66.حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل مى کنند.



    67.مساجد طلاکارى مى شود.



    68.راستگوترین مردم پیش آن ها، مفتریان دروغگو مى باشند.



    69.شر و سخن چینى آشکار مى گردد.



    70.ستمکارى شیوع یافته.



    71.غیبت را سخن نمکین مى شمارند و مردم همدیگر را بدان مژده مى دهند.



    72.براى غیر خدا به حج و جهاد مى روند.



    73.سلطان به خاطرکافر، مؤمن را خوار مى کند.



    74.خرابى و ویرانى بیش از عمرانى و آبادى است.



    75.زندگى مرد ازکم فروشى اداره مى شود.



    76.خونریزى را آسان مى شمارند.



    77.مرد براى غرض دنیایى ریاست مى طلبد و خود را به بدزبانى مشهور مى سازد تا از او بترسند وکارها را به او واگذارکنند.



    78.نماز را سبک مى شمارند.



    79.مرد مال بسیار دارد، ولى از وقتى که آن را پیدا کرده زکات آن را نپرداخته است.



    80.قبر مرده ها را مى شکافند و آن ها را مى آزارند وکفن هاى شان را مى فروشند.



    81.آشوب بسیار مى شود.



    82.مرد روز خود را به نشئه شراب به شب مى برد و شب را به مستى صبح مى کند.



    83.با حیوانات عمل زشت انجام مى دهند.



    84.حیوانات همدیگر را مى درند.



    85.مرد به مصلى مى رود، ولى چون بر مى گردد جامه در تن ندارد.



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/6/13 ساعت 9:31 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   چهلستان دنیا
  • سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
    خطاب آمد که: واثق شو به
    الطاف خداوندی





    گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و روبیدم و خضر نیامد. زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم.



    گفتند: چله نشینی کن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمین بر بام آسمان خواهی رفت. و من چهل سال از چله ی بزرگ زمستان تا چله ی کوچک تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم زیرا از یاد برده بودم که خود را به چهلستان دنیا زنجیر کرده ام.



    گفتند: دلت پرنیان بهشتی است. خدا عشق را در آن پیچیده. پرنیان دلت را باز کن تا بوی بهشت در زمین پراکنده شود. چنین کردم و تازه دانستم بی آن که باخبر باشم، شیطان از دلم چهل تکه ای برای خود دوخته است.



    به اینجا که می رسم، ناامید می شوم، آن قدر که میخواهم همه ی سرازیری جهنم را یکریز بدوم. اما فرشته ای دستم را می گیرد و می گوید: هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن. خدا چلچراغی از آسمان آویخته است که هر چراغش دلی است. دلت را روشن کن تا چلچراغ خدا را بیفروزی. فرشته شمعی به من می دهد و میرود.





    راستی امشب به آسمان نگاه کن، ببین چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است!



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/6/4 ساعت 3:54 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   خفته با یک اسمان
  •  خداجویان بی  حاصل ،  مها  تا  کی  نشینم؟     

                                باش یک ساعت خدا را ، تا خدا را با تو بینم



    تا تو را دیدم مها ، نی کافرستم ، نی مسلمان



                               زلف رویت ، کرده فارغ ، از خیال ان  و  اینم



    ای  بهشتی  روی! اندر  دوزخ  هجرت  بسوزم



                              بی تو گر خاطر  کشد ، بر جانب  خلد  برینم   



    اسمان شب ها ،به ماه خویش نازد ، او نداند



                              تا سحر گه،خفته با یک اسمان مه ،در زمینم



    در یمین و در یسارم،مطرب و ساقی نشسته



                               زین سبب افتان ز مستی،بر یسار و بر یمینم



    زیر لب گوید ، به هنگام نگه کردن به  عاشق



                              عشوه ها  باید  خرید  از  نرگس  سحر افرینم



    ان کمان ابرو غزال ،  اندر  کمند  کس نیفتد



                             من بدین اندیشه ای  صیاد ، عمری در کمینم



    گاه گاهی ، با نگاهی ، گر نوازی جور نبود



                             مستحقم،زانکه صاحب خرمنی،من خوشه چینم



    ای نسیم کوی جانان،برسر خاکم گذر کن



                             اب  چشم  اشک  بارم ،  بین  و  اه  اتشینم



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/6/4 ساعت 3:53 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   در آغوش خدا.........
  • در آغوش خدا......

    هر ساله با نزدیک شدن ایام اعتکاف ، دلت خدایی می شود و بهانه می گیرد. در خلوتی می نشینی و به گذشته می اندیشی. گذشته ای که در سراشیبی دلهره ها رها بودی و هر بار با چنگ زدن به ریسمان محکم الهی توانستی از شر شیطان در امان بمانی.

    اما در مسیر زندگی چند باری به بیراهه رفته ای و شیطان تو را از مسیر صراط مستقیم منحرف نموده است. با دیدن نافرمانی های گذشته ات شرمنده می شوی ، دلت می شکند ، افسوس می خوری که چگونه تسلیم شیطان شدی و او توانست گوهر بندگی ات را مکدر کند. احساس می کنی دلبستگی های دنیا دارد خفه ات می کند، دلت می خواهد بروی تا با خود گوهرهای اشک را به درگاه خداوندی هدیه ببری ، اشک هایی که از چشمه های نهان خانه دلت سرچشمه گرفته است و بر گونه هایت جاری گشته است.زبانت یا رب یا رب بگوید و چشمانت بگریند. باید برخیزی تا با اعتکاف ، از علایق و آرزوهای دنیوی آزاد گردی.

     

    اعتکاف

     

    لحظه ایست برای اندیشیدن و شناخت خود و خدا. فرصتی است برای انس و مناجات و دعا و هدیه ای است آسمانی برای خلاصی از شر گناه و ریا.

    روزهایی در خلوت خویش با خود بودن و به یاد خدا زیستن. این پیام اعتکاف است.

    اعتکاف

    گشت و گذاری است در کوچه پس کوچه های درون و گشتن در دنیای « تو در تو »ی دل و شناختن خود و مجاهده با نفس و انس با معبود.

    بریدن از غیر و پیوستن به دوست، پیام دیگری است از اعتکاف.

    اعتکاف

    هجرتی درونی برای سیر در باطن است و مروری بر نفسانیات خویش ، تا گام تهذیب برداریم و کام بندگی برگیریم.

    اعتکاف

    تمرینی است سه روزه با « قیام» و «صیام» تا یک عمر در معبد نیاز و سجده گاه راز و نیاز ، معتکف حریم بندگی باشیم.

    درسی از سه روز برای همه عمر ، این هم پیام دیگر آن.

    « رجب » ماه نماز و نیایش است و .... اعتکاف ، چله نشینی در خلوت ناز و خواهش.

    ایام اعتکاف اهل عبادت را « عید حضور » است و اهل غفلت را روزنه ای به سوی نور.

    خواندن و شنیدن کجا ؟

    دیدن و چشیدن کجا ؟

    درک حضور و لمس محضر دوست پیام دیگر اعتتکاف.

    التماس دعا        

    کپی برداری از این مطلب با ذکر منبع مجاز می باشد.

    پیغام ظهور



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/5/2 ساعت 2:11 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   شکوه ظهور...
  • شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفیق بر نیفراشته است و خورشید جمالت هنوز دیباى زرین خود را بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شب هاى غیبت ‏سوسو زنان چراغ دل هاى ماست.

    نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حدیث تو ندبه آدینه‏ها. دیگر از خشم روزگار به مادر نمى‏گریزم و در نامهربانی هاى دوران، پدر را فریاد نمى‏کشم؛ دیگر رنج ‏خار مرا به رنگ گل نمى‏کشاند؛ دیگر باغ خیالم آبستن غنچه‏هاى آرزو نیستند؛ دیگر هر کسى را محرم گریستن هاى کودکانه‏ام نمى‏کنم.

    حکایت‏ حضور، براى من ‏یادآور صبحى است که از خواب سیاهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من همیشه سرماى غم را میان گرمى دست هاى پدرم گم مى‏کردم. کاشکى کلمات من  بى ‏صدا بودند؛ کاشکى نوشتن نمى‏دانستم و فقط  با تو حرف مى‏زدم؛ کاشکى تیغ غیرت، عروس نام تو را از میان لشکر نامحرمان الفاظ  باز مى‏گرفت و در سراپرده  دل مى‏نشاند؛ کاشکى دلدادگان تو مرا هم با خود مى‏بردند؛ کاشکى من جز هجر و وصال، غم و شادى نداشتم!

    مى‏گویند: چشم هایى هست که تو را مى‏بینند؛ دل هایى هست که تو را مى‏پرستند؛ پاهایى هست که با یاد تو دست افشان‏اند؛ دست هایى هست که بر مهر تو پاى مى‏فشارند.

    مى‏گویند: تو از همه پدرها مهربان ‏ترى، مى‏گویند هر اشکى از چشم یتیمى جدا مى‏شود بر دامان مهر تو مى‏ریزد.

    مى‏گویند ... مى‏گویند تو نیز گریانى!

    اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‏دانم.

    مرا ببخش که در پرده خیالم، رشته کلمات، سر رشته خود را از کف داده‏اند و نه از این رشته سر مى‏تابند و نه سر رشته را مى‏یابند.

    عمرى است که اشک هایم را در کوره حسرت ها انباشته‏ام و انتظار جمعه‏اى را مى‏کشم که جویبار ظهورت از پشت‏ کوه‏هاى غیبت‏ سرازیر شود، تا آن کوره و آن حسرت ها را به آن دریا بریزم و سبکبار تن خسته‏ام را در زلال آن بشویم.

    اى همه آروزهایم!

    من اگر مشتى گناه و شقاوتم، دلم را چه مى‏کنى؟

    با چشم هایم که یک دریا گریسته است چه مى‏کنى؟

    با سینه‏ام که شرحه شرحه فراق است چه خواهى کرد؟

    از ندبه‏هاى من که در هر صبح غیبت، از آسمان دل تنگی هایم فرود آمده‏اند، چگونه خواهى گذشت؟

    مى‏دانم که تو نیز با گریه عقد برادرى بسته‏اى و حرمت آن را نیکو پاس مى‏دارى.

    مى‏دانم که تو زبان ندبه را بیشتر از هر زبان دیگرى دوست مى‏دارى. مى‏دانم که تو جمعه‏ها را خوب مى‏شناسى و هر عصر آدینه خود در گوشه‏اى اشک مى‏ریزى.

    اى همه دردهایم! از تو درمان نمى‏خواهم که درد، تنها سرمایه من در این آشفته‏ بازار دنیاست.

    تنها اجابتى که انتظار آن را مى‏کشم جماعت ناله‏هاست؛ تنها آرزویى که منت‏ پذیر آنم، خاموشى هر صدایى جز ندای « یا مهدى‏» است.

    گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مِهر

    آن مِهر بر که افکنم، آن دل کجا برم؟

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 9:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   موعودا!!
  • موعودا! دیرهنگامى است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره‏هاى اشتیاقت، سوخته‏ایم .

    باغ آرزوها به ‏شوق بهار روى ‏تو خزان ها را مى‏شمارد و چکامه‏هاى خونین شقایق را مى‏نگارد؛

    نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛

    عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت ‏سر ز حجله عیش برنیارند؛

    اى دستت ‏دست کردگار!

    معراج ‏نشینى بگذار از پرده غیبت ‏به درآى و رخسار محمدى بنمای؛

    که خیل منتظران در فرودست وعیدهاى دنیایى، چشم بر بلنداى وعده دیدار تو دارند.

    اى گوشوار عرش الهى! آرمان انتظار را به کوله ‏بار صبر و یقین، بر دوش مى‏کشیم و به ترنم آواى ظهور سرخوشیم؛ هر صبح و مساء، یاد طلوع تو را در سینه مى‏پرورانیم و پرتو چهره تو را در دیده نقش مى‏زنیم.

    اى امید بى ‏پناهان، بیا ... بیا .

     از ثرى تا به ثریا، دل هاى بى‏ قراران ، شیداى یک نگاهت .

    از سوى ‏تا ماسوى جان هاى بى‏ پناهان، نثار قدم هایت .

    بیا و روزه ‏داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضاى عهد انتظار را دستى برافشان



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/4/31 ساعت 9:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   تسلیت


  • نویسنده: شاید یک منتظر(چهارشنبه 86/4/27 ساعت 8:49 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

       1   2      >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 218838
    قدوم سبز امروز : 5
    قدوم سبز دیروز : 6


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    گوناگون - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    گوناگون - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من