سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشته - حرم دل

  •   منتظرم..
  • منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفس‏هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه‏هاى انتظار، نیازشان را از لابه‏لاى نفس‏هاى حیران خود بازگو مى‏کنند. شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد. کسى که آیینه‏هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک‏هاى ارغوانى‏ را از کوچه‏هاى پریشانى نجات دهد. کوچه‏ها چشم به راهند! کوچه‏ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم‏هایى هستند که زخم‏هاى بى ‏رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند.  کوچه‏ها منتظر چشمان باران ‏زایى هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به شبنم اشک‏ها بشوید. جاده‏ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند. منتظر قدم‏هایى که تن مرده کوچه‏ها را زنده مى‏کند.

     لاله‏ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد لاله‏ها را بین کوچه‏هاى این شهر خاموش گم کرده‏اند و حتى امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاه‏هایى تیره مى‏گذارند و سرود عطش را سر مى‏دهند. لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موج‏هاى خورشیدى است. کسى از جنس ابر، پریزاد باران.

     عاشقان منتظرند! عاشقان بى‏تابند، بى ‏قرارند تا هم آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه‏هاى امت ‏ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/5/1 ساعت 5:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   دلم بهانه تو را گرفته است
  • دلم بهانه تو را گرفته است؛ اى «موضوع‏» زندگى من! اى «سؤال اصلى‏» آفرینش!

    «روشى‏» نمانده است که با آن «فرضیه‏» آغوش تو را به جستجو نگذارده باشم. بگو با کدام «روش تحقیق‏» مى‏توان ظهور تو را پاسخ یافت؟! «مفهوم‏» نگاه تو با کدام «ملفوظ‏» به «مشهود» بدل خواهد شد؟ و «متغیر» گیسوانت، در آغوش کدام نسیم، «مفهوم‏» بی قرارى مرا منتشر خواهد نمود؟

    خسته‏ام!

    از «بررسى متون»

    از «سؤالات فرعى»

    از «مقدمه‏»، از «مقدمه‏»، از «مقدمه»

    بى حضور تو اى «متن‏» غایب زندگى؛ از زنده بودن چه «نتیجه‏»اى مى‏توان گرفت؟ از زنده بودن «چگونه‏» مى‏توان نتیجه‏اى گرفت؟

    همیشه با «مفروض‏» آغوش باز تو و نگاه مهربانت، نبودنت را تحمل کرده‏ام و زنده بودن خود را توجیه.

    آن روز که نگاه مهربانت را از دلم بردارى، بدان که «گزاره‏هاى پایه‏اى‏» فلسفه وجودى‏ام را ویران نموده‏اى!

    فصل‏» فصل عمرم، وقف «وصل‏» تو بوده است.

    خسته‏ام؛

    از این همه «فصل‏» ،

    از این همه فصل،

    به من بگو! در کدام فصل زندگى، وصل تو دست ‏یافتنى است؟

    اى که با آمدنت همه فصلها وصل مى‏شوند!

    فصل فصل خزان زده عمر مرا نیز به ظهور سبز خود وصل بفرما!

    آمین!

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(جمعه 86/4/29 ساعت 6:6 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   یا مهدی(عج)
  • یا مهدی (عج)مولای من !
    سالهاست صبح های جمعه ندبه گویان ،
    با اشک ، مژه چشم هایم را آب و جارو می کنم ،
    تا مگرقدمگاه تو شود
    و در غروب غم انگیز چشمانم سمات را زمزمه می کنم .
    و اشک حسرت می ریزم .
    بیا تا در حریمت بیاسایم ,
    با گریه هایت همنوا شوم،
    سر بر شانه بغض بگذارم و مثل ابر بهار گریه کنم و دانه های مروارید چشمانت را در صدف نگهداری کنم .
    ای سوار سبز پوش لحظه های من !
    می دانم که روزی می آیی و پرستو های مهاجر را بر شاخسار آرامش ، ما وا می دهی ای خوب !
    دیگر نمی توانم اشکهایم را ،
    در چاه چشمانم اسیر کنم ،
    باران اشکم را بر سجاده نیازم جاری می کنم که اشک ،
    مهر استجابت دعاست .
    ای زلال عصمت ، آتش معصیت در وجودم شعله ور است ،
    بر من ببار و تطهیرم نما ،
    بیا تا ایمان غرق گرداب گناه نشده ،



  • نویسنده: شاید یک منتظر(پنج شنبه 86/4/28 ساعت 5:16 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   انتظار و انتظار
  • از نیام غیبتت‏ بیرون درآ

    اى به دستت تیغ تیز ذوالفقار سبز پوش سرزمین انتظار وارث محراب و خون صبحگاه انعکاس ناله‏هاى قعر چاه وارث دروازه‏هاى نیم سوز گریه‏هاى صبح و شام و نیم روز وارث خون دل و تابوت و تیر کیسه‏هاى نان و رطب را باز گیر زخم دار نیم روز کزبلا نوحه خوان غربت‏خون خدا وارث مشک و فرات و دستها ره گشاى راه در بن بستها وارث تشت طلا و چوب و لب صوت قرآن و تنور و نیمه شب با غل و زنجیر و زندان آشنا هم قفس در بند با موسى الرضا (ع) آشناى قبرهاى بى نشان هم نوا با گریه‏هاى مادران کى ز ماذن مى‏رسد فریاد تو واى بر ما گر نباشد یاد تو واى بر ما خستگان بى شکیب گر نى‏جوشیم با «امن یجیب‏» واى بر ما رهروان نیمه راه گر نمى‏آید ز سینه سوز و آه باقى حق در زمین و آسمان آیه‏هاى لن ترانى را مخوان بى لهیب سینه‏هامان طور نیست شاممان را تا طلوعت نور نیست بى فروغت روزهامان تیره ماند چشمها بر آستانتخیره ماند زخمهاى شیعیان سر باز کرد غربتى دیرینه را آغاز کرد عشق را آغاز و انجامى نماند از مسلمانى بجز نامى نماند در غروب روشناییها مانده‏ایم از رواق سامرا جا مانده‏ایم قلب ما در سینه پرپر مى‏زند نیمه شبها حلقه بر در مى‏زند ما و دستى کوته و دامان تو جان بکف آماده فرمان تو با حسین از کربلا آغاز کن عقده‏هاى شیعیان را باز کن چشمها را رخصت پرواز ده بار دیگر عشق را آواز ده تیغ قهر و انتقام کبریا از نیام غیبتت‏بیرون درآ بعد عمرى انتظار و انتظار در بقیع سینه‏هامان پا گذار

     

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 6:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   مرگ نغمه ها
  • وقت است که باز آیی

    ثانیه ها در تپش اند ، التهابی مهیج و شوقی شیرین در پیکر کوچکشان می جوشد . در گذر از لحظه ها کند می لغزند وشتاب همیشه را ندارند.

    تعدادشان به عدد منتظران زمینی و آسمانی است ، هر کدام در سینه ای می تپند و شرار شوق را در فضا می افشانند.

    گرمای جانبخشی است . از لحظه هبوط آدم تا همین لحظه ، همه در این انتظار جان داده اند. غرش غمگین ابرها و شتاب شورانگیز قطره ها در رسیدن به خاک ، گردش خستگی ناپذیر و بی تأمل افلاک ، ذره ذره عطرهایی که هر صبح، شور و شعف را به سینه ها می ریزند، شاخه هایی که هر بهار از دل ساقه ها می رویند و.... همه به این شوق ،شوریده و حیران ، زمان را سپری می کنند .

    چه جانکاه است ، نیایش ملکوت و دعای ناسوت ، چه دیر به ثمر می نشیند . بارالها!

    نغمه ها در گلوها می میرند و ناله ها در سینه ها به سردی می گرایند . روح عاصی انسان در یأسی مرگبار ، دست و پا می زند. کام تشنه کودکان یتیم می سوزد . سایه های عدالت ، گمگشته های هزار ساله آنهایند.

    بشر در حصار سیمان و آهن و دود ، با سرعتی دیوانه وار ، سرگشته می چرخد . چه می خواهد؟  در پی کدام پناه ، واله و سرگشته زمان را سپری می کند ؟ آنقدر در روزمرگی مدفون است که ماورای ماده برایش افسانه جلوه می نماید.

    وجودی که ریشه و اساس هستی اش را در ملکوت اعلی بجا گذاشته است و این لباس پوسیده و بی مقدار را چند روزی به عاریت گرفته تا روح خود را برای لقای دوست ، جلا دهد ، چه غافل و بی خیال در بیغوله مادیات و در لایه های متعفن شهوات جا خوش کرده است .

    ولی ....

    فصل بیداری فرا رسیده است . ماده پرستان و مادی گرایان در تلاشی نه چندان موفق ، چند قرن جولان داده و ذهن نسیان پذیر بشری را در هاله ایدئولوژی به ظاهر عقلانی خویش به خوابی ابدی (به خیال خویش ) فرو برده اند.

    اما خیزشهای فکری و انقلابی در دهه های انتهایی قرن بیستم و بیداری عمومی آغاز قرن بیست و یکم ،افق دیگری را فراروی بشر گشوده است.

    جهان تشنه معنویت ، خسته از شهوات و شهوت پرستی در پی آفتابی به بلندای ابدیت است تا روح زنگار بسته اش را ،‌در نور پاکش صیقل دهد.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 3:0 عصر)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   دوباره سلام
  • اگر روزی او را ببینم...

    به او می‌گویم چه زیبا مولا علی(ع) فرمود: «الانتظار الشد الموت» انتظار شدید‌تراز مرگ است.

    ای عدل منتظرو ای حاضر ناظر، چشم‌ها به تو دوخته شده ومنتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهور در غم هجرانت می‌سوزند. چه سخت وگران است برمن اینکه ببینم همه خلق را و تو را نبینم: «عزیز علی ان اری الخلق ولا تری»

    هر آدینه که می‌رسد،دل بهانه تو را می گیرد و ما لب‌ها را با «ندبه» و «کمیل» متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می‌نشینیم.

    ای ساقی فرج, چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده، دستها آنقدر طلب نورکرده وخالی مانده، دوشها آنقدرتازیانه سنگین اهانت را بر پیکره باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از کف داده. مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی: «این معز الاولیاء ومذل الاعداء». ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم دوخته، عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک می‌آرایند و دلشان را نذر تو می‌کنند. هرصبح با مولایشان تجدید میثاق می‌کنند. کاروان دل را به غروب می‌برند، زبان را به ذکر فرج مشغول می‌دارند و بر سجاده انتظار نشسته و انتظار بر دوش می‌کشند، تا شاید دعایشان مستجاب شود و معشوق گوشه چشمی به آنها بنماید.

    ای تجدید کننده احکام تعطیل شده، و ای طلب کننده خون شهید کربلا! کجا هستی؟

    بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن. ای چشمه عدالت، طولانی بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است، دیگر عصر جمعه دلها نمی‌گیرد، چشمها نگاهشان را به رایگان می‌فروشند. بازار معامله پایاپای قلبهای سکه‌ای در برابرقلبهای سپید بسیارداغ است.

    چقدر مردم بر گردنشان قلبهای سکه‌ای آویزان کرده‌اند؟ ای کاش می‌دانستم در کدامین سرزمین قرار داری: «لیت شعری، این استقرت بک النوی، بل ای ارض تقلک او ثری». ای بلندای نیکی، دوست دارم هر آدینه که میرسد، ندبه‌های زائرانت را دانه دانه در جام جمع کنم و از آن قلب بلوری بسازم و هنگام ظهورت باقلبی بلوری به استقبالت بیایم.مولای من! کی می‌شود که تو ما را ببینی و ما تو را ببینیم و کی می‌شود که این گفته مصداق پیدا کند که: «متی ترانا و نراک».

    هر جمعه دوباره سلام، دوباره ندبه، دوباره حسرت و آه، انتظار، غروب، ‌غریبی. دوباره زخم کهنه جدائیم عود می‌کند. امانم را بریده است. خصمان درونی و بیرونی، روحم را در زنجیر غفلت به بند کشیده‌اند. برای درمان دردم راه را به خطا رفته‌ام مرا دریاب یا صاحب الزمان. ای تمام آرزوی من! ای غائب غیبت نشین! توان سخن گفتن را از دست داده‌ام. از این غروب بی‌طلوع به ستوه آمده‌ام. ای مهربان! به معصیت و ناسپاسیم اعتراف می‌کنم. دستان ناامیدم را که در بند شیطان است، امید بخش و افق فکرم را به سمت عرفان و معرفت جهت ده. نادم و پشیمانم و با کوله‌باری از دلتنگی زمانه که پشتم را خم کرده سر تعظیم فرود می‌آورم و ادای احترام می‌کنم. ای با شکوه! ای هستی شیعه! فریاد بی‌‌کسی‌هایم را بشنو. قلب شکسته‌ام را درمان کن، اگر چه بارها عهدشکنی کرده‌ام، اگر چه در کلاس درست همیشه غائب بوده‌ام، اگرچه پشت به اقیانوس محبتت کرده‌ام، حال همچو برگ خزانی که اسیر زمستان سرد و تاریک شده، با دستان خالی و پشتی خمیده در محضرت زانوی ادب خم کرده و به انتظار پاسخ در سکوتی مبهم به سر می‌برم تا اینکه جوابم را بدهی و باران رحمتت را بر قلب محزونم بباری.

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/25 ساعت 8:57 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   بار دگر صفایی بکنیم
  • پرده پس زن که دگر بارصفایی بکنیم 

                                 این دل غمزده را بازدوایی بکنیم

    بی تو بزم دل ما را نبود نور و ضیا

                                      رخ تو بنمای که دل غرق ضیایی بکنیم

    مهدیا چون توبیابی غم ازاین دل برود

                                         رخت شاهی به تن خسته گدایی بکنیم

    سالیانی است که چون منتظر وصل توایم

                                     شکوه هرروز زهجرت به خدایی بکنیم

    ما دعای فرجت شام وسحر می خوانیم

                                        گفته بودی چوشب هجر دعایی بکنیم

    تکیه برگوشه دیوار دراندیشه یار

                                      اشک می لغزد واین گونه وفایی بکنیم

    زان همه بذر صبوری که دراین دل کشتیم

                                       گل یاسی است شکفته که جفایی بکنیم

    عمر بگذشت ندیدیم وصالت مهدی

                                          زودتر آی مباداکه خطایی بکینم!

    مانه ایم اهل جفا گرچه که نومیدشدیم

                                      مابه لطف ازلی فکر رجایی بکنیم

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(یکشنبه 86/4/24 ساعت 10:32 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   مهدی زهرا بمیرم پیر شد
  • یک خبر پیچیده در گوش همه

     

     شور بر پا کرده درد و هم همه

     

    قلب شیعه دل غمین و خسته شد

     

    کربلا راهش دوباره بسته شد

     

    سینه ها بار دیگر تنگ شد

     

    هم نجف هم سامرا در جنگ شد

     

    از دوباره شیعه در ماتم نشست

     

    بار دیگر حرمت مولا شکست

     

    چهره را از خلق پوشاندن بس است

     

    ای بدان یک بار سوزاندن بس است

     

    کربلا یک بار لشگر دیده است

     

    خون و آتش اشک مادر دیده است

     

    پیش شیطان هست تلنازی بس است

     

    بیش از این با عشق ما بازی بس است

     

    شیعه تنها یک کربلا دارد همین

     

    یک نجف یک سامرا دارد همین

     

    دلخوشی شیعه تنها کربلاست

     

    هستیش سجده به خاک سامراست

     

    تا حرم اماج زخم و تیر شد

     

    مهدی زهرا بمیرم پیر شد

     

    نسیمی جان فزا می آید بوی کرب و بلا می آید.

     

    نمیدانم که آیا هنوز باید عجلولیک افرج بگویم یا نه .امروز جمعه است اما دلگیر نیست .سرد نیست ، منا جات حضرت علی را نشنیدم ودلهره هم ندارم اما ناراحتم. اینها نشانه  خوبی نیست.نکند نباشد نگاهی بر من ، نکند پرونده ام بسته شده باشد و نکند .....آقای من ، مولا و امام عصر من چه میگذرد بر شما

     

    بمیرم ، درد های سختی میکشید و همچنان استوار بزرگترینِ  لثارات الحسین  هستید .شما می آیید . ایمان دارم .می بینید حرم پدرتان را می بینید و می آیید . آقای من به خوبی خودت  ما را

     



  • نویسنده: شاید یک منتظر(سه شنبه 86/4/19 ساعت 7:52 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   ترانه
  • امام سجاد(ع) می فرمایند:(خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم ‏که تو در عرش کبریایی خود آن را نداری.من در کلبه ی فقیرانه ی خود ‏همچون تویی دارم و تو در عرش کبریایی خود همچون خودی نداری.)‏
    ‏ خدایا! او که همه چیز را داشت این را گفت،من که هیچ ندارم چه بگویم؟
    خدایا!وقتی به نماز می ایستم آنقدر تهی گشته ام که نتوانم از وجود خویش ‏ابنیه ای سازم برای زندگیم.آن زمان که شور و شادی فراوان از درونم فریاد ‏می کشد و من ناتوان تر از آنم که وجودم را اندکی از وجودت دانم.‏
    خدایا!در نمازم وقتی به قنوت می رسم دستانم می لرزند نمی دانم که از تو ‏چه بخواهم و فقط گریه می کنم .می بینی گریه فقط رابطه ی بین من و ‏توست. خدایا،حتی آسمان دگر تحمل گریه هایم را ندارد چرا که گریه های من ‏فراتر از گنجایش آسمان است.‏
    خدایا!من تمام حرف هایم را فقط به تو می گویم. من به دل خود یاد داده ام که ‏هر آنچه را که می خواهد به او ندهم. ‏
    خدایا! همیشه پشت پلک هایم سنگینی می کند،می دانی چرا ؟ آخر تنهایی ‏وجودم در ایستگاه مژک ها انتظارت را می کشند . ‏
    خداوندا! نمی دانم تکلیف این همه نگاه چه می شود؟ تا چه وقت باید پشت ‏مژک ها مخفی بمانند . بعد از این چه کسی نای بودن مرا به تصویر می ‏کشد؟
    معبود من! آن زمان که تو را نیایش می کنم،جا پای اشک هایم را می بینم ‏که راهی به نور ماه دارند و به وضوح می بینم که گلدان خا لی احساسم ‏هزاران هزار شاخه ی محبتی دارد که با یاد تو رشد کرده اند.‏
    خدایا!آنقدر با تو حرف دارم که گاهی وقت ها فکر می کنم وسعت زمین و ‏آسمان نیز برای حرف هایم کم است.‏
    خدای من! این هجای انتظار از" الف" و آخرش که" ر" اشاره می کند بوی ‏درد می دهد . تا چه وقت باید هزا ران هزار گویش شبانه ی باران را به چشم ‏خرید . ‏
    ‏ آری من وسعت شبانه ی بارانم . من تمام بود و نبودم وابسته به توست .‏
    ‏ معبود من! می گویم و می دانم که می شنوی . هر چه قدر از من روی ‏برگردانی باز هم به سراغت خواهم آمد. پروردگارا، تا چه وقت باید فریاد ‏زنم که ای معبود همیشگی ام دستگیرم باش؟
    خدایا! توان من با نا توانی پیمان بسته .‏
    خدایا! هر وقت که می خواهم با تو سخن بگویم نماز می خوانم و هر وقت که ‏می خواهم تو با من سخن گویی قرآن.‏
    ‏ وقت نماز است وقت ملاقات همیشگی . اینک من باید با تو سخن بگویم . ‏ولی نمی دانم چرا وقتی به نماز می ایستم حرف هایم یواشکی از پس هم از ‏
    ‎ ‎می دوند؟ خدایا، ببین حتی کلمات نیز از من روی بر می گردانند. ‏
    خدای من! روزها جای خود را به تیرگی شب می سپارند، خورشید پشت ابر ‏پنهان شده و تیرگی ها موهایم را شانه می زنند. آخر معبود من، این دگر چه ‏بهانه ای بود که به دست روزگار داده ای که از من روی بر گرداند؟ می بینی ‏خدای من؟ غم من یکی دو تا نیست و پرواز یک خیال محال است آن زمان که ‏بال ها شده است وبال پرنده ها.‏
    پروردگارا! می خواهم از این به بعد تو را درک کنم چرا که وجودم را در ‏وجودت یافته ام از این به بعد با قامتی به بلندای فریاد به نماز می ایستم و ‏فریاد می زنم سپاس پروردگار جهانیان. پروردگار آسمان ها و زمین.‏
    می بینی حالا وجودم و وجودت رابط ما خواهد بود .‏



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/18 ساعت 9:6 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

  •   زیباترین ها
  • زیبا ترین

     

    زیباترین شروع:بسم الله الرحمن الرحیم

     زیباترین معشوق:الله

     زیباترین آواز:اذان

     زیباترین عمل:عبادت

     زیباترین لباس:احرام

     زیباترین زمین:کربلا

     زیباترین شب:قدر

     زیباترین روز:جمعه

     زیباترین حرف:حق

    زیباترین سرمایه:سلامتی



  • نویسنده: شاید یک منتظر(دوشنبه 86/4/4 ساعت 8:57 صبح)
  •  ( )  پیام از منتظران مهدی

     

     

    <      1   2      

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • رئیسمان را زندانی کرده ایم(آیت ا.. بهجت)
    بهار سبز زندگی....
    به یاد آن شب نورانی2
    به یاد آن شب نورانی 1
    مفاسد آخرالزمان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •  
  •  شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ
  •  
  • استخاره


  •  
    وضعیت آب و هوا
  •  گنجینه تصاویر

  •  ارسال کارت پستال

  •  مداحی و مولودی

  •  نواهای مخصوص امام زمان


  • کل قدوم سبز : 218950
    قدوم سبز امروز : 1
    قدوم سبز دیروز : 28


      پیوندهای روزانه


  • زیارت امام رضا(ع) از راه دور [152]
    دفتر توسعه وبلاگ های دینی [95]
    تصاویر زنده و مستقیم از کربلا [124]
    شبکه اطلاع رسانی امام مهدی (عج) [105]
    مسجد جمکران [79]
    قائم (عج) [68]
    امام مهدی [72]
    سایت محبان مهدی [199]
    [آرشیو(8)]

     

     فهرست موضوعی یادداشت ها
    مناجات[28] . مهدویت[24] . دل نوشته[23] . گوناگون[22] . آیت الله بهجت . رهپویان شهیدان سالگرد . سالگرد یادبود شهدای رهپویان وصال شیراز .

     

      مطالب بایگانی شده
    این قافله عمر عجب می گذرد
    قدیمیا
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    آرشیو

      موضوعات وبلاگ من

     

      درباره من
     
    نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
     

    دل نوشته - حرم دل

    لوگوی وبلاگ من
    دل نوشته - حرم دل

    اشتراک در خبرنامه

     

     

    لینک دوستان من
    آقاشیر
    دنیای من پر از عکس و حرف نگفته
    یادداشتهای من
    حرم دل
    دوزخیان زمین
    مکتب خانه
    زیر خیمه
    خلوت تنهایی
    اوریا
    جوان ایرانی
    نـو ر و ز
    کلبه احزان
    علقمه
    هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

     لوگوی دوستان من